ویژه ها

غیر قابل مذاکره

مصطفی ظاهری

برای اینکه بتوانیم تحلیل دقیق و منطقی ای از مذاکرات صورت گرفته فی مابین ایران و تئوریکای ۱+۵ داشته باشیم می بایست به اصول مذاکره در دنیای سیاست بپردازیم. سه اصل مهم مذاکره را شاید بتوان اینگونه دسته‎بندی کرد:

۱- مذاکره در عرف سیاسی به معنای معامله است. معامله یعنی داد و ستد؛ بده و بستان. در عرصه دیپلماسی بین الملل، زمانی مذاکره میان دو کشور و یا چند کشور شکل می‎گیرد که توان رقابت را در عرصه جهانی با یکدیگر داشته باشند.

۲- مسلما آنچه در معاملات سیاسی قابل تجارت نیست خطوط قرمز هر کشور است. خطوط قرمز غیر قابل مذاکره اند ولیکن شکل دهنده و فرم دهنده به مذاکرات اند؛ بعبارتی بهتر خطوط قرمز چهارچوب هر مذاکره را ترسیم می کنند.

۳- تا زمانی که طرف های مذاکره، برای چهارچوب تشکیل دهنده مذاکره احترام قائل باشند، امید به نتیجه رسیدن مذاکره می رود. آفت هر مذاکره‎ای زیاده خواهی طرف های مذاکره است.

با توجه به سه اصل یاد شده می‎توان مواضع ایران و تئوریکای ۱+۵ را تحلیل و بررسی نمود.

برنامه اتمی ایران از سال ۸۵ و به دنبال ارجاع پرونده این کشور از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت، با تحریم های مختلفی مواجه شده است و به زعم آمریکا هدف از این تحریم ها به پای میز مذاکره کشاندن ایران بوده است.

بازگشت به اصل اول:

سوال اول: آمریکا در این مذاکرات به دنبال چه معامله ایست و آمریکا در این معامله به دنبال بدست آوردن چه دستاوردی می باشد؟

اگر به سابقه تحریم های آمریکا علیه ایران مراجعه کنیم اولین تحریم ایران در سال ۱۹۸۰ رخ داد و در سال ۱۹۹۵ توسط بیل کلینتون رئیس جمهور دموکرات آمریکا تشدید شد. نه در سال ۱۹۸۰ و نه در سال ۱۹۹۵ مساله ای به نام هسته ای ما بین ایران و آمریکا وجود نداشت و میتوان مساله هسته ای را بهانه جدیدی از سال ۲۰۰۶ میلادی برای شدت بخشیدن به تحریم ها علیه ایران دانست و مسلما برنامه اصلی آمریکا که همان خطوط قرمز و استراتژی کلان آن کشور می باشد تغییری نیافته است.

مقام معظم رهبری در اردیبهشت سال ۱۳۶۹ شمسی در خصوص اصل اول می فرمایند: ” و اما مسأله‌ی ساده‌لوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی دادوستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللّه العزیز الحمید». و اللّه که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟”

دولت یازدهم به ریاست دکتر حسن روحانی با شعار برداشتن تحریم ها با روش مذاکره در سال ۱۳۹۲ پا به میدان گذاشت. حسن روحانی در این باره گفت: “اگر غرب حقیقتاً به دنبال اعتماد نسبت به فعالیت‌های هسته‌ای ایران است روشی جز مذاکره ندارد و ما هم برای نیل به حقوق‌مان و شکستن تحریم‌ها و گذر از مسیری که اکنون دشمن برای ما به وجود آورده است مذاکره بهترین روش است.”

سوال دوم: با این اوصاف از آقای دکتر روحانی باید پرسید آیا حاضر به انجام این معامله هستید؟

بازگشت به اصل دوم:

سوال اول: خطوط قرمز ایران و آمریکا در این معامله چیست؟

اصلی ترین پرسشی که تحلیلگران تلاش می کنند به آن پاسخ دهند این است که خطوط قرمز ایران و ۱+۵ در این مذاکرات چیست که رسیدن به توافق در مذاکرات را سخت کرده است. علاوه بر این آیا تهران و امریکا به عنوان دو طرف مذاکره کننده ای که بیشترین سهم از ملاقات های دوجانبه را بعد از به کار آمدن دولت یازدهم به خود اختصاص دادند، قادر به تعدیل خطوط قرمز خود برای رقم زدن توافق هستند یا خیر؟

آنچه که از برآیند بیانات مقام معظم رهبری در چند ساله اخیر پیرامون مذاکرات هسته ای و تحریم های اقتصادی می توان برداشت نمود و خطوط قرمز نظام جمهوری اسلامی را در این زمینه ترسیم نمود به شرح ذیل است:

۱- حفظ دانش و دستاوردهای هسته‌ای

۲- حفظ عزت و منافع ملی

۳- حفظ استقلال سیاسی

دیوید فروم، یکی از نظریه‌پردازان نزدیک به کاخ‌سفید طی مقاله‌ای در سایت سی‎ان‎ان در این زمینه می‎نویسد: « اگر پرونده هسته‌ای ایران به نقطه پایان برسد، غرب برای حفظ پرستیژ بین‌المللی خود چاره‌ای جز لغو برخی از تحریم‌ها ندارد و حال آن که تحریم‌ها با دو هدف پلکانی تعریف شده‌اند. اول تغییر رفتار سیاسی ایران – BEHAVIOR – و دوم تغییر ساختار – STRUCTURE – (تغییر نظام).»

جرج فریدمن، مسئول مرکز راهبردی «استراتفور» -معروف به باشگاه کهنه‌کاران CIA – گفته بود «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هسته‌ای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز می‌توان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلاب‌های اسلامی منطقه) را در پی داشته است.

آنچه که از برآیند عملکرد آمریکا در مقابل ایران در ۳۵ سال اخیر می توان نتیجه گرفت مشکل اصلی آمریکا با ایران، هویت اسلامی نظام حکومتی ایران است. هویت اسلامی ایران و ماهیت استکبار ستیزی انقلاب اسلامی ایران، در نقطه مقابل خطوط قرمز و اهداف کلان ایالات متحده قرار دارد. هویت جدید ایران پس از انقلاب اسلامی، ایران را به عنوان کانون مقاومت در جهان مروج و الگوی فرهنگ ضداستکباری و ضدصهیونیستی تبدیل کرده است.

فرهنگ مقاومت اسلامی، به عنوان یکی از ارکان راهبردی و لاینفک انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. چنین راهبردی در اصل ۱۵۴ قانون اساسی، مبنی بر حمایت از نهضت‌های آزادی‌بخش جهان، به وضوح آمده است.

آمریکا در این مذاکرات بدنبال معامله ایست که موجب سازش و عقب‌نشینی از مقاومت از سوی ایران شود و آن تنها با عبور ایران اسلامی از خطوط قرمز خود میسر خواهد بود.

البته در گذشته‌های نه چندان دور، دعوت به سازش با شعارهایی چون تنش‌زدایی سابقه داشته و از سوی برخی جریانات سیاسی و رسانه‌ای، به ویژه در دوران اصلاحات، مطرح شده است. در آن زمان، این جریانات با اتکا بر مقولاتی همچون منافع ملی، قائل به آن بودند که نباید از فلسطینی‌ها فلسطینی‌تر شد و چون جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان هزینه‌های زیادی در حمایت از فلسطین و ضدیت با اسرائیل می‌پردازد، بهتر است به تنش‌زدایی روی آورد و ضمن کاهش حمایت از مقاومت، از خصومت آشکار با رژیم صهیونیستی نیز دست بردارد.

در سطح رسمی نیز دولت اصلاحات اعلام کرد که اگر فلسطینیان موجودیت اسرائیل را بپذیرند، ایران نیز با آن‌ها موافقت خواهد کرد. وزارت خارجه‌ی دولت اصلاحات هم طی بیانیه‌ای اعلام کرد جهت نابودی رژیم صهیونیستی اقدام عملی انجام نخواهد داد. این رویکرد در جریان فتنه‌ی ۸۸ نیز با شعارهایی چون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» احیا شد که حاکی از یک سناریوی حساب‌شده و انحرافی بر ضد سیاست‌های راهبردی نظام بود.

با این حال آنچه تعیین کننده مواضع رسمی نظام جمهوری اسلامیست، سیاست های تعیین شده توسط مقام معظم رهبریست و ایشان با طرح مقوله‌ی «نرمش قهرمانانه» راهکار دیپلماتیک را برای پیشبرد اصل مقاومت در برابر استکبار را در پیش گرفته اند و این به معنای رابطه در سایه‌ی اقتدارست.

در این حالت نتیجه برد‌ـ‌برد زمانی تحقق می‌یابد که آمریکا به اقتدار و نقش و جایگاه جمهوری اسلامی اعتراف کند و به یک رابطه دو طرفه با سطحی برابر اعتقاد پیدا کرده و به آن عمل کند.

با توجه به مواضع ذکر شده در فوق باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اخیرا در مصاحبه ای با شبکه ای بی سی نیوز گفت: موضعی که در قبال تحریم‌ها وجود دارد، غیرقابل مذاکره بوده است، به نظر من ایران خواهان برداشته شدن سریع تحریم‌هاست، پس از آن نیز آن‌ها می‌خواهند برخی از راه‌ها را برای خود باز نگاه دارند، راه‌هایی که شاید دیگر هرگز بسته نشود، با این وجود ما نمی‌توانیم این را بپذیریم و انجام دهیم.

شاید در وهله اول چیزی که به اذهان در خصوص راه های باز و بسته در جملات فوق خطور کند، غنی سازی صنعتی اورانیوم در ایران باشد. ولیکن با توجه به تحلیل ارائه شده راه های باز به معنای عدم سازش و عقب نشینی ایران از مقاومت است و این منافی خطوط قرمز تعیین شده در سیاست های خارجی ایالات متحده است.

بازگشت به اصل سوم:

برداشت سطحی ای که از برآیند صحبت های مقامات ایالات متحده و شرکای اروپایی آن در مذاکرات ۱+۵ می توان دریافت کرد این است که غرب بدنبال دست یافتن به یک توافق جامع است که جامعه بین المللی را درباره صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای ایران راضی سازد. توافق جامعی که نخست، باید تمام راه‌های ایران را به سمت آنچه که نقطه گریز هسته‎ای می خوانند ببندد و دوم، باید فراتر از برنامه مشترک اقدام کمک کند که فعالیت‌های هسته‌ای ایران بیشتر از پیش تحت نظارت غرب قرار گیرد و پس از یک فرآیند اعتماد ساز طولانی تحریم های اقتصادی ایران برچیده شود.

ولیکن آیا حقیقت آن چیزیست که در مصاحبه ها گفته می شود؟

آنچه که غرب بدنبال آن است، تغییر ماهیت و ساختار نظام است و برنامه ای هسته ای آنچنان که در ابتدای این تحلیل به آن ذکر شد صرفا بهانه ای برای اجرای این نقشه و فریب افکار عمومیست. به آنچه که به خطوط قرمز جمهوری اسلامی در پوشش مذاکرات هسته ای و بصورت دیپلماسی متعرض می شود، زیاده خواهی در مذاکره گویند و این زیاده خواهی آفت مذاکره است. مذاکره زمانی به سرانجام میرسد که طرف آمریکایی به اصول جمهوری اسلامی احترام گذاشته و خواهان نتیجه برد – برد باشد و این زیاده خواهی باعث شکست مذاکرات خواهد شد حتی اگر ایران بدنبال رابطه در سایه اقتدار نباشد و به برقراری رابطه‌ی محدود، بدون عدول از مقاومت راضی شود.

برقراری رابطه‌ی محدود، بدون عدول از مقاومت به این معناست که ایران با آمریکا سازش کند، اما حرفی از مقاومت به میان نیاورد. بدین معنا که رابطه‌ی دو طرف تنها معطوف به مسائل فی‌مابین، از جمله پرونده‌ی هسته‌ای و حل‌و‌فصل منازعات دوطرفه‌ی گذشته (اموال بلوکه‌شده، تحریم‌های یک‌جانبه و…) باشد. زیاده خواهی آمریکا به معنای عبور از مسئله هسته ای و تحت فشار قرار دادن ایران برای عقب نشینی از مقاومت است.

“با توسل به دامن آمریکا ضعف و ناتوانی خود را بر ملا نسازید و از گرگها و درنده ها برای شبانی و حفظ منافع خود استمداد نطلبید ابرقدرتها آن لحظه ای که منافعشان اقتضا کند شما و قدیمیترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد آنان منافع خود را ملاک قرار داده اند و به صراحت و در همه جا از آن سخن می گویند…”

(صحیفه امام ج ۲ ص ۹۳۲)

منبع : رجانیوز

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

You cannot copy content of this page