ویژه ها
مختصری در مناسبات حکمت عملی، علوم سیاسی و فقه سیاسی
World network

مختصری در مناسبات حکمت عملی، علوم سیاسی و فقه سیاسی

حکمت عملی در دوره اسلامی را به صورت منظم به سه مقطع فارابی، خواجه نصیر و اخوان الصفا با توجه به تفاوتی که نسبت به بسط امر انسانی دارند می‌توانیم تقسیم کنیم. در این بین، تعبیری که به طور مشخص در فقه سیاسی و سنخ احکام آن تأثیر دارد مفهوم قدرت است. معمولا موضوع علوم سیاسی غربی قدرت گفته می‌شود و در فضای علم دینی هرچند با اختلاف نظر، هدایت. اگر موضوع هدایت بود، فقه سیاسی هم فقه هدایت می‌شود و حتی می‌تواند وظایف دولت را کم یا زیاد کند چون موضوع علت حکم است لذا هر تغییر در سنخ موضوع، موجب تغییر حکم می‌شود. اما اشتراک لفظی در مفهوم سیاست، این اختلاف را ایجاد کرده است. فارابی، سیاست را در نسبت امام و مدینه، خواجه نصیر ذیل کلان اخلاق به عنوان گزاره عملی و اخوان الصفا، مصداقی از تدبیر در سه گانه سیاست نفس، سیاست اهل و سیاست مدن می‌دانند. در همه این تعابیر، هدایت غایت سیاست است اما موضوع، امامت، اخلاق یا تدبیر تلقی شده. اگر بخواهیم قدر مشترک این سه مفهوم را بگیریم، موضوع سیاست در حکمت عملی، قدرت متعالیه است؛ قدرتی که روابط سیاسی هدایت‌پایه را تکوین می‌دهد. تعبیری که نسبت به علوم سیاسی غربی استفاده می‌شود، حداقل در تعبیر رایج و فارسی‌اش، دچار نوعی تسامح است و این سیاست‌دانان، قدرت را با سوژگی می‌بینند و سیاست را ابژه آن می‌پندارند، با معرفت‌شناسی نسبی که دارند امر سیاسی را با قدرت تفسیر می‌کنند چون واقعیتی ادراک نمی شود و به این خاطر است که غیر قدرت جایی ندارد. لذا چون به لحاظ فلسفی به واقعیت سیاسی قائل هستیم، در فقه سیاسی هم با این واقعیات به عنوان مصالح واقعیه مواجه خواهیم بود و موضوع این سیاست هم قدرت است بدون آن‌که مرزهای دانشی نادیده شود چون اولا قدرت، یک واقعیت کلی در سیاست است نه سوژه؛ ثانیاً این قدرت، قدرت متعالیه است نه قدرت مطلق.

سید محمد طباطبائی، عضو پیوسته انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه قم

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

You cannot copy content of this page