ویژه ها

چگونه واقعه عاشورا؛ عامل فروپاشی بنی امیّه شد؟

78257911308222823258

به گزارش بصیرت جویان به نقل از اشراق؛

علّامه مجلسی می فرماید:

«اگر خوب تأمّل کنی،در می یابی که حسین(ع) خود را فدای دین جدّش کرد و ارکان حکومت اُمَوی متزلل نشد مگر پس از عاشورا،و کفر و گمراهی مردم ظاهر نشد،مگر بعد از شهادت او.
طبیعی است اگر حسین(ع) کوتاه می آمد و قیام نمی کرد،نتیجه ای جز تقویت حکومت امویان نداشت و حقّ و باطل بر مردم مشتبه می شد و پس از چندی،دین نابود و آثار هدایت مندرس می شد».۱
ایشان می افزاید:«معاویه با آن همه عداوت و دشمنی اش با اهل بیت(ع) مردی سیاستمدار و مکّار و دوراندیش بود و می دانست که جنگ علنی با این خانواده و کشتن آنان سبب می شود که مردم متوجه آنان شوند و در نتیجه،موجب سقوط حکومتش و روگردانی مردم می گردد.بنابراین،با آنان مدارا می کرد؛با امام حسن(ع) صلح نمود و متعرّض امام حسین(ع) نشد،زیرا می دانست این کار با نابودی حکومتش همراه خواهد بود».۲

آغاز بحران مشروعیت


و چنین شد؛ زیرا پس از فاجعه ی عاشورا و انعکاس اخبار آن در مراکز مهمّ اسلامی،مردم از حکومت بنی امیّه روگردان شدند؛در شام و دمشق،مرکز حکومت اموی ها – که حدود نیم قرن زیر بمباران تبلیغاتی معاویه بود و مردم دیدگاهی غیر واقعی به خاندان پیامبر(ص) داشتند به گونه ای که برای ورود اسرای اهل بیت(ع) و سرهای شهدا به دمشق،شهر را آذین بندی کرده بودند و این پیروزی را به همدیگر تبریک می گفتند،امّا پس از توقف چند روزه ی خاندان پیامبر و اسرای کربلا در دمشق به ویژه پس از نطق افشاگرانه ی امام سجاد(ع) و حوادثی که در آنجا پیش آمد،وضع به حدّی دگرگون شد که حتی یزید،خود را از جنایاتی که نسبت به امام حسین و اهل بیت پیامبر(ص) کرده بود،تبرئه می کرد و آن را به گردن دیگران می پرداخت.البته همین دگرگونی فضا سبب شد که سریعاً خاندان پیامبر(ص) را به مدینه برگرداند.

طبق روایت طبری «یزید در آغاز؛از شهادت امام حسین(ع) خوشحال شد،ولی با پدیدار شدن نتیجه و اثر آن،نادم شد و می گفت:

با کشته شدن حسین(ع)،مسلمانان دشمن من شده و کینه ام را به دل گرفته اند.مردم،که کشته شدن حسین(ع) را به دست من گناهی عظیم می دانند،همه از نیکوکار گرفته تا بدکار،نسبت به من کینه می ورزند».۳

چیزی نگذشت که هیأت حاکمه ی اموی از خواب و خیال به در آمد و نقشه ای را که موفقیت آمیز می پنداشت،به زیان خویش یافت و پس از ارزیابی نتایج حاصل شده،به اشتباه فاحش خود پی برد.

تأثیری که تلاش خصمانه ی یزید در افکار عمومی بر جای گذاشت،بیش از همه،خود او را نگران کرده بود؛زیرا به روشنی می دید که حتی هواخواهان سابق دربار اموی نیز از او برگشته و نسبت به دودمان پیامبر(ص) احساسات مشفقانه یافته اند.با این حال،وضع عاطفی و فکری سایر طبقات و دسته ها معلوم است.

برتری شیوه ی عقیدتی سیاسی سیدالشهدا بر شیوه ی نظامی یزید بر سران بنی امیّه پوشیده نماند.دیری نگذشت که همه فهمیدند پیروزی با سید الشهدا بود نه با یزید.آثار و نتایج جهاد امام(ع) معلوم شد.به رغم کشتن بنی هاشم،نتوانستند بر آنها غلبه کنند و پیروزی حقیقی را نصیب خویش گردانند؛چنان که عبدالملک مروان – پادشاه معروف اموی – به حجاج،استاندارش در حجاز،ضمن دستوری،توصیه کرد:

مرا از خون های خاندان ابوطالب دور بدار؛زیرا به چشم دیدم که – آل حرب فرزندان ابوسفیان – چون بر آنان تاختند،نصرت نیافتند.۴

اثر جهاد امام بر افکار عمومی هیأت حاکمه را به چاره جویی برای جبران خسارات و لطمات وارده واداشته،بنابراین،تدابیری اتّخاذ کردند تا اوّلاً، دامن یزید را از جنایات کربلا پاک نمایند و ثانیاً، مسئولیت را به دوش دیگری بیفکنند.بدین منظور،در دو زمینه تلاش شد: نخست برای تبرئه یزید و دوم برای انتقال بار مسئولیت جنایت از دوش او به دیگری.به عنوان مثال،برخی روایات تاریخی حاکی از گریه و اظهار تأسف یزید است به هنگام رسیدن کاروان اسیران و سرهای شهدا.

طبری می نویسد:

«یزید پس از شنیدن گزارش مخفر بن شعلبه،نگهبان کاروان اسیران،به او دشنام داد».۵

همچنین وقتی هیأت اعزامی ابن زیاد گزارش طف را به یزید داد،اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:

«بدون کشتن حسین هم از فرمان برداری شما رضایت داشتم.خدا پسر سمیه (ابن زیاد) را لعنت کند.به خدا اگر کار وی به دست من بود،می بخشیدمش،خدا حسین را رحمت کند».۶

اتفاق هایی مخالف این مقصود نیز در دربار یزید رخ داده که با شایعه پردازی ها،بعدها به صورت روایات تاریخی درآمد و سعی کردند آنها را به جای دربار یزید،به کاخ استانداری ابن زیاد نسبت دهند.برخی اینگونه اعمال ناشایست را به یزید نسبت می دهند و می گویند در شام انجام شده و برخی به ابن زیاد نسبت می دهند و محل آن را کوفه می دانند؛ مثلاً، واقعه ی چوب زدن به دندان امام حسین(ع) و اعتراض یکی از صحابه یا تابعین را هم به یزد نسبت داده و معترض را ابوبرزه اسلمی ذکر کرده اند و هم به ابن زیاد در کوفه و معترض را زید بن ارقم دانسته اند».۷

البته شاید هم این کار از هر دو سر زده باشد.

آنچه مسلّم است این که اثر قیام عاشورا دربار اموی را دچار تشتّت و تزلزل کرد و این آغاز سقوط بود.جالب اینکه حادثه ی عاشورا،حتی در درون قصرها و خانواده های هیأت حاکمه و عمّال آنان نیز اثر گذاشت و آنها را به ستوه آورد.

یحیی،برادر مروان،کسانی را که در کشتار کربلا دست داشتند سرزنش کرد و گفت:

«از دیدار محمّد(ص) در قیامت محروم شدید».۸

مرجانه،مادر ابن زیاد،او را سرزنش می کرد و گفت:

بدا به حالت،این چه کاری بود که کردی؟!

«هنگامی که خولی بن یزید سر بریده ی امام حسین(ع) را به خانه آورد،همسر او به عنوان اعتراض،خانه را ترک کرد و گفت:به خدا سوگند،دیگر در خانه تو نخواهم ماند.همه زر و سیم به خانه می آورند و تو سر فرزند پیامبر را آورده ای!»۹

هنگامی هم که مأموران مختار برای دستگیری خولی،که خود را مخفی کرده بود،به خانه اش آمدند،همسرش با اشاره ی دست،مخفیگاه او را به مأموران مختار نشان داد».۱۰

آنگاه که کعب بن جابر،قاتل بریر بن خضیر – از اصحاب امام حسین(ع) – به خانه آمد،مورد حمله ی همسرش واقع شد و این شماتت را از او شنید که:«علیه فرزند فاطمه همدست شدی و استاد قرآن دان را کشتی؟ گناه بزرگی مرتکب شده ای،به خدا دیگر با تو کلمه ای حرف نخواهم زد.۱۱

خانواده و حرمسرای یزید نیز از این آشفتگی بی بهره نبود؛هنگامی که اسرای اهل بیت(ع) را به دربار آوردند،زنان خاندان معاویه گریه کنان و نوحه گویان به پیشوازشان آمدند به طوری که صدای شیون از خانه ی یزید برخاست و سه روز عزای حسین(ع) را برپا کردند.۱۲

هند – دختر عبدالله بن عامر و همسر یزید – وقتی خبر شهادت امام حسین(ع) را شنید،با تعجّب گفت:این سر بریده ی فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا(ص) است؟ یزید او را دلداری داد و گفت:آری بر او گریه کن که او شهیدی است از خاندان بنی هاشم؛ابن زیاد در کار او شتاب کرد و او را به قتل رساند.۱۳

اعتراف بنی امیّه به جنایاتشان


معاویه ی (دوّم)،پسر یزید،از کسانی است که در مقام سخنگوی هیأت حاکمه،آثار و نتایج مبارزه ی طف را ارزیابی کرده و به طرز جالبی،منصفانه بیان داشته است.او،که به جای پدر بر تخت سلطنت نشسته بود،در نخستین سخنرانی عمومی گفت:

«مردم! از این که ما را دوست نمی دارید و از ما بدگویی می کنید،بی خبر نیستم.نیای من،معاویه بن ابی سفیان،با کسی که از حیث خویشاوندی با پیامبر(ص)،بر او برتری داشت و پسر عموی پیامبر بود و در گرویدن به اسلام نیز پیشقدم تر بود،به منازعه پرداخت و مرتکب گناهانی شد که می دانید…پس از آن پدرم را ولیعهد خود قرار داد و حال آنکه امید خیری به او نمی رفت.پدرم عنان به هوس سپرد…،ولی به مرادش نرسید،روزگار قدرتش به سر آمد و در گور،اسیر بزهکاری خویش گردید».۱۴

ابن حجر در این باره می نویسد:

یزید بن معاویه در سال شصت و چهار به هلاکت رسید.فرزندی جوان و صالحی داشت که او را ولیعهد خود ساخته بود.ولی او خود را به بیماری زد تا مُرد و در ملأ عام ظاهر نشد و امامت جمعه و جماعتی به عهده نگرفت و از امور سیاسی کناره گرفت و کلاً مدّت خلافت او چهل یا شصت یا نود روز بود.او در سن ۲۱ سالگی یا ۲۰ سالگی مُرد و از خوبی او همین بس که پس از مرگ پدرش بر منبر رفت و خطبه ای چنین خواند:
«این خلافت ریسمان الهی بود که جدّم معاویه به آن درآویخت و آن را از کسی که احق و اولی و سزاوارتر بود یعنی علی بن ابی طالب(ع)،ربود و بر شما مسلّط شد تا مرگش رسید و در جایگاه ابدیش در حالی که به گناهش آلوده بود،آرمید.
سپس این خلافت را به پدرم یزید واگذار کرد و حال آنکه او اهل آن نبود،او با فرزند دختر پیامبر(ص)،به منازعه پرداخت و خداوند عمرش را کوتاه و نسلش را قطع کرد و او هم با گناهانش به گور سپرده شد».

سپس شروع به گریه کرد و گفت:

«بزرگترین بدبختی ما،عاقبت بد و پایان کار پدرم است.زیرا او قاتل عترت پیامبر خدا(ص) بود،شراب خواری را مباح دانست و کعبه را ویران کرد و هرگز حلاوت خلافت را نچشید.پس من این طوق با مرارت و سخت را به گردن خود نمی افکنم؛خودتان دانید و کارتان.به خدا قسم،اگر دنیا خوب بود،ما سهم خود را گرفتیم و اگر شرّ بود برای اولاد ابوسفیان کافی است».

او از منبر پایین آمد و به خانه اش رفت و کسی او را ندید تا چهل روز بعد که درگذشت.۱۵

سرانجام درخت ملعونه اموی


آری شام پایتخت حکومت و مرکز فرمانروایی امویان پس از فاجعه ی عاشورا نتوانست از مخالفت عمومی و تزلزل برکنار بماند.سرانجام با تغییری که رخ داد،شاخ و برگ درخت خبیث ابوسفیانی از میان رفت و دسته ای دیگر روی کار آمدند و شاخه ی تازه ی «مروانی ها» جانشین شاخه ی پوسیده ی قبلی شدند که در اضمحلال دستگاه اموی بی تأثیر نبود،امّا نتوانست جنبش های ضد اموی را مانع شود.

دسته ی ابوسفیانی سرانجام،دستخوش تعرضات مسلّحانه  انتقام جویانه ی مردم قرار گرفت و بیشتر قیامهایی که در دوره ی بنی امیّه و حتی بنی عباس رخ داد؛با شعار «یالثارات الحسین»  انجام شد.۱۶

و همان گونه شد که امام صادق(ع) فرمودند:«اِنّ آلَ اَبی سُفیانَ قَتَلُوا الحُسَینَ عَلِی صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ فَنَزَع اللهُ مُلکَهُم…؛آل ابوسفیان حسین را به شهادت رساندند،خداوند هم حکومت را از آنان گرفت».۱۷

پی نوشت ها
۱- بحارالأنوار،محمّد باقر مجلسی،ج ۴۵،ص ۹۹.
۲- همان،ص ۱۰۰.
۳- تاریخ طبری،محمّد بن جریر،ج ۵،ص ۵۰۶.
۴- تاریخ یعقوبی،ج ۲،ص ۲۶۷.
۵- تاریخ طبری،ج ۵،ص ۴۶۳.
۶- همان،ص ۴۶۰.
۷- انقلاب تکامی اسلامی،ص ۸۴۱.
۸- تاریخ طبری،ج ۵،ص ۴۶۵.
۹- تاریخ طبری،ج ۵،ص ۴۵۵؛انساب الاشراف،احمد بن یحیی بلاذری،ج ۳،ص ۴۱۱.
۱۰- بحارالأنوار،ج ۴۵،ص ۳۳۷؛تاریخ طبری،ج ۶،ص ۵۹؛کامل فی التاریخ،ج ۴،ص ۲۴۰.
۱۱- تاریخ طبری،ج ۵،ص ۴۳۲ – ۴۳۳.
۱۲- همان،ص ۴۶۲ ، ۴۶۴.
۱۳- تاریخ طبری،ج ۵،ص ۴۶۵۶.
۱۴- تاریخ طبری،احمد بن ابی یعقوب،ج ۲،ص ۲۵۴.
۱۵- الصواعق المحرقه،ابن حجر عسقلانی،ص ۲۲۴؛ فضایل الخمسه،سید مرتضی فیروز آبادی،ص ۳۹۲.
۱۶- انقلاب تکاملی اسلام،ص ۸۶۲.
۱۷- بحارالأنوار،ج ۴۵،ص ۳۰۹.
منبع : قیام های حق طلبانه شیعه – قیام حَرّه – سید ابوفاضل رضوی اردکانی.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

You cannot copy content of this page