ادامه :
خداوند سبحان پیامبران خود را مبلغان پیام خود و مظهر رحمتخویش و اصلاح و تزکیه بشر معرفی میکند .[۱]
در برخی آیات، خداوند آنچنان به ابلاغ پیام خود و دعوت بشر به ارزشهای اسلامی اهمیت میدهد که وعده میکند تا زمانی که رسولی را به ادای این وظایف نگمارد کسی را مجازات نخواهد کرد .[۲]
در روابط خارجی اسلام نیز اصل دعوت به عنوان یکی از اصول اساسی مورد توجه و تاکید قرار میگیرد . خداوند در یکی از آیات خطاب به پیامبر این اصل را چنین معرفی میکند:
بگو ای اهل کتاب، به کلمهای روی آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدای واحد را نپرستیم و چیزی را شریک حضرتش قرار ندهیم و غیر از خداوند کسی را ارباب و فرمانروایمان ندانیم .[۳]
این آیه و نظایر آن به خوبی بیانگر آن است که پیامبر اسلام در روابط خارجی خویش قبل از هر امری موظف است آنان را به خدای واحد بخواند . در سیره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز این اصل پیش از هر امری به چشم میآید، حضرت تا دعوت نکرده دستور جهاد نمیداد .[۴]
در روایتی حضرت علی علیه السلام میفرماید: زمانی که پیامبر مرا به سوی یمن میفرستاد، فرمود یا علی اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند بهتر از تمام آن چیزی است که آفتاب بر آن میتابد .[۵]
ابویعلی و طبری و دیگران به نقل از ابن عباس میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز با هیچ قومی نجنگید مگر اینکه آنها را به اسلام فرا خواند.[۶]
پیامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهمیت میدهد که در همه جنگها ابتدا به دعوت میپردازد، حتی مردمانی را که قبلا دعوت کرده مجددا به اسلام میخواند . با وجود آنکه اهالی خیبر به دعوت عالم بودند، پیامبر سه روز سفیران و دعوتگران خویش را به نزد آنان میفرستد تا آنان را به اسلام رهنمون باشند.[۷]
از مجموع آیات ناظر به دعوت و روایات و سیره پیامبر اسلام و رهبران دینی به دست میآید که دعوت، یکی از اصول اساسی در روابط خارجی اسلام با جوامع غیراسلامی است و چنان اهمیتی دارد که جهاد غیرمسبوق به دعوت را از مشروعیتخارج میسازد و بیشتر فقهای شیعه و سنی بر این امر اجماع نظر دارند.[۸]
آیا اصل در روابط خارجی اسلام بر جنگ استوار استیا صلح؟ بر اساس محوریت آیات دعوت، اصل صلح و سلم مورد تاکید قرار میگیرد . اما سؤال این است که آیات جهاد را چگونه میتوان تفسیر کرد . عمده مستند کسانی که اصل را بر جنگ استوار میدانند آیاتی است که مسلمانان را به قتل و کشتار کفار و مشرکان فرمان میدهد و جهاد را یک وظیفه و تکلیف شرعی مطرح میسازد . «قتلوا المشرکین کافه».[۹] «قتلوهم حتی لاتکون فتنه»،[۱۰] «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم»[۱۱] از جمله آیاتی است که برای ترسیم ماهیت جنگ محوری اسلام در روابط خارجی به آنها استدلال شده است . صرف نظر از مباحث تفسیری موجود در این زمینه، ذکر دو نکته اهمیت دارد:
۱- آیات جهاد را به طور کلی در دو دسته میتوان طبقه بندی کرد: اول آیات مقید که جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوی غیرمسلمانان مبتنی میسازد; این دسته از آیات عمدتا بیانگر ماهیت جهاد و جنگ دفاعی است و با اشکال و محذور خاص روبه رو نیست، زیرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست; دوم آیات مطلق که به طور مطلق به قتل کفار و مشرکان دستور میدهد، اشکال عمده ناظر به این دسته آیات است و طرفداران دیدگاه جنگ – محور نیز به این دسته آیات استدلال میکنند .
۲- فلسفه جهاد چیست؟ آیا جهاد برای کشورگشایی و قتل و اذهاق نفوس استیا ماهیت اصلاحی و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم جهاد خود به یکی از مراحل دعوت تبدیل میشود و به تعبیر برخی از مفسران حالت دفاعی به خود میگیرد . بیشتر مفسران و فقهای شیعه و سنی جهاد را دارای ماهیت اصلاحی و در جهت دعوت اسلامی دانستهاند . از دیدگاه آنان جنگهای سلطه طلبانه و توسعه جویانه نه فقط مشروعیت ندارد، بلکه از نظر متون اسلامی به شدت مورد نکوهش و نفی قرارمیگیرد; بنابراین جهاد خود دعوت به سوی خدا و به منظور اعتلای کلمه الله و امحای باطل است .[۱۲]
علامه طباطبایی معتقد است اساسا جهاد دارای ماهیت تدافعی است . او مینویسد: قتال در راه خدا، چه دفاعی و چه ابتدایی، در حقیقت دفاع از حق انسانیت است و آن حق همان حق حیات است، زیرا شرک به خدای سبحان هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در درون دلهاست و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است این حیات را بر میگرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده میسازد .[۱۳]
وی در ادامه به تبیین ماهیت دفاعی جهاد در پاسخ اشکال خاورشناسان پرداخته و مینویسد: قرآن اسلام را مبتنی بر فطرت معرفی میکند و این فطرت حکم میدهد توحید تنها اساس و پایهای است که قوانین فردی و اجتماعی بشر بر آن تضمین میشود و دفاع از چنین اساس و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی از آن، حق مشروع بشر است و بشر باید حق خود را استیفا کند به هر وسیله که ممکن باشد . . . قرآن نخست این حق را با دعوت میطلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بیضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدایی که هر چند به ظاهر قتالی است ابتدایی، لکن در حقیقت، دفاع از حقانسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نکرده است» .[۱۴]
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادی که به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق میان فقها و مفسران است، از جمله شیخ بهایی میفرماید: «قبل از جهاد واجب است دعوت کردن، زیرا جایز نیست ابتدا به قتال کردن با کفار مگر بعد از دعوت» .[۱۵]
علامه حلی نیز دعوت را مرحلهای پیش از جهاد میداند و جهاد را یکی از مراحل دعوت بر میشمرد .[۱۶]
در مجموع از دیدگاه این اندیشمندان جهاد همواره دارای ماهیت دفاعی است و بیانگر اصل جنگ – محوری اسلام نیست . استاد مطهری در این زمینه ماهیت دفاعی جهاد را چنین تبیین میکنند:
اگر توحید را جزء حقوق انسانها دانستیم، ممکن است اگر مصلحت انسانیت ایجاب بکند و اگر مصلحت توحید ایجاب کند با قوم مشرک بتوانیم بجنگیم نه به خاطر اینکه توحید را به آنها تحمیل کنیم، چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست، با مشرکین میتوانیم بجنگیم به خاطر اینکه ریشه فساد را اساسا بکنیم .[۱۷]
متفکران اهل سنت نیز ضمن بررسی آیات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجی اسلام مورد توجه قرار دادهاند . در این میان از معاصران میتوان به دیدگاههای محمد رشید رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زید آل محمود و دیگران اشاره کرد .[۱۸]
برخی از پژوهشگران ضمن اذعان بر ماهیت صلح – محور بودن روابط خارجی اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعی و رفع ظلم در جوامع بشری عنوان میکنند . اسلام در این تقریر اصل را بر صلح – محوری میگذارد: «ادخلوا فی السلم کافه» .[۱۹]
اما به دلیل آنکه صلح استقرار نمییابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمیتواند به لوازم و ابزارهای استقرار عدالتبیتوجه باشد; بنابراین نوعی تلازم و رابطه دو سویه میان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نیز در بیشتر موارد با موانع جدی روبه روست که رفع آن جز از طریق جهاد امکانپذیر نیست .[۲۰]
بنابراین فلسفه تشریع جهاد – آنگونه که برخی پنداشتهاند – نه نابودی انسانهاست و نه سلطهجویی، بلکه جهاد در جهت دعوت جنبه دینی مییابد و خود بذاته هدف نیست . اسلام به جنگ برای نشر خود رو نیاورده است، بلکه جنگ تطور طبیعی است که دعوت و آماده سازی ظروف و زمینهها مستلزم آن میباشد .[۲۱]
۲ . اصل نفی سبیل
عنوان نفی سبیل برگرفته از نص آیه قرآن است:
لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا;[۲۲] خداوند سبیل و طریقی برای کافران بر مؤمنان قرار نداده است .
مفسران در تفسیر این آیه اقوال مختلفی را ذکر کردهاند، بعضی «سبیل» را به مفهوم حجت و دلیل گرفته و آیه را چنین معنا کردهاند: خداوند کافران را با حجتی برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است . عدهای گفتهاند مقصود از نفی سبیل، نفی سلطه کفار بر مؤمنان در قیامت است . در این میان ابنعربی با ضعیف شمردن هر دو احتمال مزبور، میگوید سه احتمال در آیه مبارکه وجود دارد:[۲۳]
۱- کافران هرگز توان محو و انهدام دولت مؤمنان و امحای بیضه اسلام را ندارند;
۲- خداوند زمینه سلطه کافران بر مؤمنان را فراهم نکرده است، این خود مسلمانان هستند که با فاصله گرفتن از تعالیم اسلامی زمینه چنین امری را فراهم میکنند;
۳- خداوند سبیل شرعی برای کفار بر مؤمنان قرار نداده است .
یکی ازمفسران در تفسیر این آیه میفرماید: بیشتر علما به این آیه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر استدلال کردهاند، زیرا این امر موجب مسلط شدن کافر بر عبد مسلمان و خواری او میگردد .[۲۴]
بنابراین اگر بیع عبدمسلمان به کافر جایز نیست، چون موجب استیلای کافر میگردد، هر چیزی که سبب سلطه کفار بر مؤمنان و مسلمانان شود ممنوع و غیرقابل تحمل خواهد بود . استدلال به این آیه بر حرمت چنین معاملهای زمانی تمام خواهد بود که کلمه «سبیل» را به مفهوم سلطه و سلطنتبگیریم و نه حجت و برهان .
[۱] . از جمله آیات ناظر به اصل دعوت ر.ک: سورهای: انبیاء (۲۱) آیه ۱۰۷ و بقره (۲) آیه ۱۵۱ و اسراء (۱۷) آیه ۱۵ و مائده (۵) آیه ۱۹ و نساء (۴) آیه ۱۶۵ و مزمل (۷۳) آیه ۱۵ و احزاب (۳۳) آیه ۴۵، ۴۶ و الحاقه (۶۹) آیه ۱۰ و توبه (۹) آیه ۱۲۸ و . . . .
[۲] . و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» – «اسراء (۱۷) آیه ۱۵» .
[۳] . قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا . «آل عمران (۳) آیه ۶۴» .
[۴] . نمونههای متعددی از سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بیانگر این نکته است . از جمله صلح حدیبیه، ارسال پیام و سفیر به دربار امپراتوری ایران و رم و غیره . برای مطالعه مبسوط در مورد سیره پیامبر در این زمینه ر.ک: وهبهالزحیلی، آثار الحرب فی الاسلام (دمشق: دارالفکر، ۱۹۹۲م) ص ۳۲۰- ۳۲۳ .
[۵] . ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص ۱۷۴- ۱۷۶ .
[۶] . متقی هندی، کنزالعمال (بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۹۷۹م) ج۴، ص۴۸۳ .
[۷] . ابن هشام، السیره النبویه (القاهره: مکتبه الکلیات الازهریه، ۱۹۷۸م) ج۳، ص ۲۱۶ .
[۸] . ر.ک: نادیه محمود مصطفی، العلاقات الدولیه فی الاسلام وقت الحرب (المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ۱۹۹۶م) ص ۲۷ .
[۹] . سوره توبه (۹) آیه ۳۶ .
[۱۰] . سوره انفال (۸) آیه ۳۹ .
[۱۱] . سوره توبه (۹) آیه ۵ .
[۱۲] . ر.ک: ابوالاعلی مودودی، الجهاد فی سبیل الله، ص۴۱; سید قطب، فی ظلال القرآن، ص۱۴۳۲ .
[۱۳] . محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان (قم: انتشارات اسلامی، ۱۳۶۸) ج۲، ص ۶۶ .
[۱۴] . همان، ص۶۷ .
[۱۵] . شیخ بهایی، جامع عباسی، کتاب الجهاد ص۱۵۵ (چاپ سنگی .)
[۱۶] . حسن بن یوسف حلی، تبصرهالمتعلمین، ص۸۰ (چاپ نجف .)
[۱۷] . مرتضی مطهری، جهاد (تهران: صدرا، ۱۳۶۸) ص۲۹ .
[۱۸] . ر.ک: عبدالله بن ابراهیم بن علی الطریقی، الاستغاثه بغیرالمسلمین فی الفقه الاسلامی (مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق) ص ۱۰۷ به بعد .
[۱۹] . بقره (۲) آیه ۲۰۸ .
[۲۰] . ر.ک: رمضان البواطی، جهاد فی الاسلام کیف نفهمه و کیف نمارسه؟ (دمشق: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م) ص۲۲۷ .
[۲۱] . وهبه الزحیلی، آثار الحرب فی الاسلام (دارالفکر، چاپ چهارم، ۱۹۹۲م) ص۷۸ .
[۲۲] . سوره نساء (۴) آیه ۱۴۱ .
[۲۳] . ابن عربی، احکام القرآن (بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۲۱ق) ج۱، ص۵۵۴ .
[۲۴] . حافظ عماد الدین ابیالفداء، تفسیرالقرآن العظیم (بیروت: دارصادر، ۱۹۹۹م) ج۲، ص۱۱۴ .