ویژه ها

آیا اسلام ۱۴۰۰سال پیش توانایی پاسخگویی به انسان معاصر را دارد؟

images

سؤال: چگونه اسلام که ۱۴۰۰سال پیش در میان اعراب بادیه نشین نازل شد کارآیی برآورده کردن نیازهای انسان معاصر را دارد؟

پاسخ:
در چند بند به این اشکال پاسخ می دهیم:
۱_ اصلی ترین چیزی که ذهن اشکال کننده را به خود درگیر کرده عدم مطابقت اسلام با زمانه کنونی است.

۲_ اسلام همچون سایر اندیشه ها نیز یک نوع اندیشه و تفکری خاص و دارای مبانی خاص است. تغییر زمان ها و دوران ها تأثیری در صحت یا بطلان اندیشه ها ندارد و آن چه یک اندیشه را رد می کند تنها اندیشه متضاد آن است و پذیرش و انکار عمومی تعیین کنندگی نسبت به مباحث علمی و تفکری ندارد.

۳_ در بررسی اندیشه اسلام باید میان دو بخش هستی شناسی و انسان شناسی اسلام با مجموعه باید های آن (فقه و اخلاق) تفاوت و تمایز قائل شد. این تفکیک ما را در تحلیل درست اندیشه فوق یاری می رساند.

۴_ تحلیل هستی شناسی اسلام و توابع آن، بر اساس تحلیل وجود شناسانه ای آغاز می شود و بر اساس ادله ای که دارد و در فلسفه الهی از آن سخن به میان می آید وجود را یک حقیقت می داند که دارای مراتب است (:تشکیک) و از طریق همین تقسیمات نسبت خدا را با آفریده هایش تبیین می کند که انسان نیز محتاج او تبیین می شود. ما در مقام اثبات این تحلیل ها نیستیم چرا که نیازمند ساعت ها بحث فلسفی است اما سخن این جاست که این مبانی نیز یک شبه پدید نیامده و یک مسیر علمی را طی کرده است. پس تغییر زمان و صرف عدم پذیرش عده ای از مردم موجب اشتباه بودن یک گزاره علمی نمی شود.

۵_احکام فقهی نیز بر اساس مبانی هستی شناسی اسلام در پی ایجاد تکامل الهی قواعد زندگی خداپرستانه مسلمانان را بیان می کند. گرچه برخی از این احکام قرن ها پیش آمده است اما باید گفت فقه و اجتهاد یک مکانیزم است و در حصار زمان نیست. یعنی ما از راه پیمودن یک مسیر به کشف احکام می رسیم و ربطی به تأثیر زمان ها ندارد. در شماره بعد بیشتر توضیح می دهیم.

۶_ ما در کشف احکام به چند نکته توجه می کنیم:

اولا : ما یک سری مصالح کلی در زندگی الهی بشر داریم و آن ها را مقاصد شریعت می نامیم. این مصالح اهداف کلی شارع هستند که جایگاه خاصی در فهم دین و فقه دارند و در هر زمان نیز پذیرفته اند اما مبانی اسلام و مدرنیته در آن و سپس معنای ارائه شده نیز متفاوت تلقی می شود مانند عدالت.

ثانیا : بسیاری از احکام با توجه به همین مقاصد قابل پذیرش هستند مانند احکام جزائی اسلام و برخی دیگر نسبتی با آن ندارند. مثلا حکم وضو.

ثالثا : نقد بسیاری از احکام در حقیقت ریشه در عدم پذیرش دین دارد و نه آن حکم. پس اگر کسی یک حکم را قرون وسطایی می داند زیرا اولا او دین را قبول ندارد تا حکم دین را بپذیرد! همچنین چون الهی نمی اندیشد احکام دین را مانند قوانین یک کشور تابع رأی مردم می داند و نه حکم خدا. این اختلاف در اختلاف اسلام و مدرنیته نهفته شده و ربطی به این حکم به طور خاص ندارد

۷_ اسلام دو دسته احکام دارد: احکام ثابت و متغیر. برای مثال حکم برده داری حکمی موقت بود و اینک منسوخ است و نگارنده چند دلیل بر موقت بودن آن دارد که اولا عدم امکان نقض برده داری در صدر اسلام با وجود نظام قبیلگی آن است. تجربه پیش از اسلام نشان داده بود افراد فاقد قبیله باعث ناامنی جامعه می شوند و آزاد سازی ناگهانی بردگان موجب همین مسئله می شد. ثانیا اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه برده ای نمی فروختند و فقط آزاد می کردند و این نشان از عدم تمایل آنان به فروختن برده بوده است. ثالثا حکومت و جامعه اسلامی نیازی به برده ندارد و جز دردسر اثر دیگری ندارد. بنابر این هیچ مصلحت شرعی در برده داری نداریم. رابعا همان مقاصد شریعت ما را به لغو برده داری رهنمون می شود زیرا از منظر الهی نیز این حکم خلاف عدالت است. کافران نیز در تحت پوشش مسلمانان بر طبق قرآن کریم از حقوقی برخوردارند و آیه هشتم سوره ممتحنه این گفتار را تأیید می کند. پس حکم برده داری به تدریج از میان مسلمانان رخت بربسته است.

۸_ لازم به ذکر است اسلام همان عرب بادیه نشین را نیز به خاطر رسوم زشت خود چون فحشا و قتل دختران سرزنش و با آنان مبارزه کرد. هرچند به یک فرهنگ تبدیل شده بود. بنابر این اشتباه بودن یک فرهنگ ربطی به مقبولیت عمومی آن نیز ندارد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

You cannot copy content of this page