کو اینهایی که میگویی کو!
حکایت خمره روغنه که طرف بالا سرش میزاره و میخوابه میره توی رویا ک میفروشم میرم وبا پولش تجارت میکنم و پولدار میشم بعد زن میگیرم و بچه دار میشم…
بچه ش توی رویاش بازی گوشی میکنه باچوب دستیش میزنه بچه رو از خواب میپره میبینه زده ظرف روغنو شکونده و فروختن و…همه وهمه خواب و پرید!
بزارین یه چیزی بشه بعد مثل…بالا و پایین بپرید!
شادی برای هیچ!چیزی که حتی قطعی هم نیس…معلوم هم نیس…
بیانیه ای که صرفا مانند جلد و پاکتی است که هنوز محتوایش مشخص و تایید شده و آماده نیست…