ما در جامعه امروزی خود با این پرسش مواجه هستیم که آیا انسان محق است یا مکلف؟ به عبارت دیگر ، از لحاظ حقوقی ، هستی شناسی و انسان شناسی بررسی می شود که آیا انسان دارای حقوقی می باشد و همچنین آیا در مدار تکلیف تعریف خواهد شد؟
« در تعالیم دینی بایدها و نبایدهایی وجود دارد که بارِ تکلیفی دارند، حال آیا تکالیف دین، تکلیف بر انسان است یا برای انسان؟ فرق است میان این که چیزی «بر انسان» باشد و یا «برای انسان»، اگر چیزی «بر انسان» باشد، میتواند منافی با «حق» وی تلقی گردد و اگر «برای انسان» بود نمیتوان گفت منافی و مباین با حق اوست. دیدگاهی که تکلیف را منافی با حقدار بودن بشر میداند، تکلیف را بار زاید و اضافهای میپندارد که بر دوش بشر نهاده شده است. البته گاهی تکلیف به حسب ظاهر از سنخ بار است، نه همیشه و تکالیف دینی از سنخ سایر تکالیف نیست.
اگر به مفهوم حق و تکلیف، دقت و توجه بیشتری شود و مناسبات آن دو، مورد ارزیابی و بازکاوی قرار گیرند معلوم خواهد شد که رابطه میان آن دو به دو شکل قابل تصویر است:
۱. گاهی حقی برای شخص معین است و تکلیفی بر دیگران، و گاهی حقّی برای دیگران است و تکلیفی بر این فرد؛ در این قسم «حق» برای یک طرف مطرح است و تکلیف برای طرف مقابل، حق این فرد، تکلیف مقابل است که حاصل آن نفع این فرد و بار دیگری است و حق طرف مقابل، تکلیف این فرد که در نتیجه نفع آن برای دیگری است و بار آن برای این فرد.
۲. قسم دیگری از مناسبات میان حق و تکلیف وجود دارد که حق و تکلیف هر دو در یک طرف قرار دارند؛ هم حق برای این فرد است و هم تکلیف بر او. در این قسم تردیدی وجود ندارد که تکالیف به حقوق بازگشت میکنند و درحقیقت راه تحقق و احیای حقاند. الزام در برخی امور از آن روست که تنها راه تحقق یافتنِ حقاند و بدون آنها استیفای حقوق امری مستحیل است. این بخش از ارتباط میان حق و تکلیف در برخی از امور، مانند تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان مطرح است.
در نظام آموزش و پرورش، تکالیفی را برای دانشآموزان مقرر میکنند که مثلاً این مقدار مشق را بنویسید یا دو فصل از این کتاب را بخوانید، برای این درس لازم است دو واحد را بگذرانید و…. وقتی این تکالیف را تحلیل کنید، همه آنها به حقوق دانشآموز برمیگردد و هیچ یک بار زاید بر او نیست؛ یعنی دانشآموز در این موارد بار مدرسه و محیط آموزشی را بر دوش نمیکشد، بلکه بار خود را حمل میکند. کسی در اینجا بار زایدی بر او تحمیل نکرده و اگر به او گفته شد تکالیف مدرسهات را انجام بده، برای آن است که فراگیری علم و یادگیری دانش، حق مسلّم اوست و چون او حق خود را نمیداند یا از آن غفلت ورزیده و به بازی سرگرم است، همین استحقاق او (فراگیری علم) با صبغه تکلیف بیان میشود، چنان که تمام منافع این تکالیف ظاهری به خود او برمیگردد و چون عالم شدن حق مسلّم او فرض شده، این امور تکلیفنما بر آن مترتب گردیده است. با این نگاه و مبنای فکری، گرچه همه برنامههای محیط علمی از منظر آموزش «تکلیف» محسوب میشود؛ امّا از منظر پرورش «حق» است.
با توجّه به مثال پیشگفته به ممثّل میپردازیم؛ حقوق و تکالیف دینی دقیقاً از همین قرار است؛ یعنی اگر خداوند در دین و برنامههای دینی، بشر را ملزم و مکلّف به نماز، روزه، حج، زکات و سایر موارد کرده، همه این امور به حقوق بشر برمیگردد، چنان که انسان حق تکامل، فهمیدن، رشد کردن، همجواری با ملائکه، دوری از خوی حیوانی و حق برتری از جماد و نبات را دارد. اینها همه از حقوق مسلّم اوست و تنها راه تحصیل این امور، اجرای تکالیف و احکام دینی است.
دستور دین که میگوید: کارهایتان را «قربهً الی الله» انجام دهید، برای آن است که «قرب الهی»، «وصول به سعادت» و «جانشینی خدا در زمین» را حق شما میداند. تعالیم دین و آموزههای دینی مثل نماز، روزه، حج و جهاد و… موجب تقرب به خداست و اگر نماز واجب گردید برای آن است که موانع استیفای حقوق انسان را از سر راه بردارد: (اِنَّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر)[۱] یا امنیت و آرامش را که حق انسان است به او اعطا کند: (أقم الصلوه لذکری)[۲]، (اَلا بذکر الله تطمئنّ القلوب).[۳]
اگر روزه در اسلام مقرر شده برای این است که سپر آتش دوزخ است و روزهدار را از آتش شهوت و غضب که مانع استیفای حق کمال انسانیاند، نجات میدهد. همه تکالیف دینی همین صبغه را دارند و اگر مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرند به حقوق برگشت میکنند؛ همانند تکالیف و برنامههای مدارس در نظام آموزشی برای دانشآموزان. برنامههای دینی از نگاه آموزشی تکلیفاند، ولی از منظر پرورش همه آنها به حقوق انسانها برمیگردند.
ثمره تبیین احکام و تعالیم دینی این است که از لحاظ فقهی، تکالیفی بر عهده افراد مکلّف گذاشته شده و هیچ تعبیر دیگری در فقه جز واژه تکلیف شایسته آن نیست؛ امّا از منظر علم کلام که عهدهدار بیان ملاکات احکام و نیز مسئول تشریح پیآمدهای آنهاست این امور جزء حقوق انسانی به شمار میآیند. در قرآن کریم موارد متعددی از معارف بیان شده که نمایانگر ارجاع تکالیف به حقوق است… پس هیچ یک از تکالیف دینی، بار زاید بر انسان نیست، بلکه همه تکلیفها برای انسان است؛ نه ضد او. »
[1] ـ سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
[۲] ـ سوره طه، آیه ۱۴.
[۳] ـ سوره رعد، آیه ۲۸.
آیت الله جوادی آملی ، حق و تکلیف در اسلام ، صص ۱۱۶ -۱۱۹